کتابخانه عمومی عطاملک جوینی

قفسه های کتاب کتابخانه عطاملک شهر نقاب به روی همگان باز است!!!

بوی کاغذ، پولِ تو جیبی!!!


زمانی تمام پولهای توجیبی ام را صرف خرید کتابهایی میکردم که روزی رویای خواندنشان را در سر میپروراندم.
وقتی میگویم تمام پولهای توجیبی یعنی دقیقا تمام پولهای توجیبی.

وقتی بدون توجه به قیمت روی جلد تا پای صندوق پایین پله ها پیش میرفتم، کافی نبودن پول توجیبی 

مرا میان برزخ انتخاب میگذاشت.

و حالا..

شاید آنقدر مجازی مطالعه میکنم که میترسم بوی کاغذ کتابهای قفسه کتابفروشی جزء نوستالژی ام شود.

 و من میخواهم دوباره تمام جیبم کتاب شود تا باز حس برزخ انتخاب را حس کنم.

 

 

[ شنبه 7 دی 1392برچسب:خریدکتاب,کتابخانه مجازی,کتابفروشی,کتابخانه عطاملک جوینی,,

] [ 8:31 ] [ ،سعید فیضی، ]

[ ]

کتاب چیست؟

کتاب یکی از چیزهای خوب است. یار مهربان است. ده تای آن شاید بشود پنج شش کیلو!
کتاب را باید بخریم و توی کتابخانه بگذاریم، اسباب بازی که نیست.
کتاب خیلی با ارزش است. یک کیلو گوشت – به این گرانی – از یک کتاب خوب ارزانتر است. پس کتاب با ارزشتر از شکم است.
کتاب سه جور است. نازک، کلفت، چند جلدی. کتاب نازک را می‌توانیم لوله کنیم ولی کتاب کلفت را نمی‌توانیم. کتاب چند جلدی را هم هیچ کاریش نمی‌شود کرد. کتاب جیبی از همه بهتر است چون آدم می‌تواند از توی اتوبوس بردارد بگذارد توی جیبش و پیاده شود!
کتاب، یکجورش هم ای-بوک است که می‌توان دانلودش کرد. اما دانلود کتاب اصلاً حال نمی‌دهد. دانلود آهنگ بیشتر حال می‌دهد. چون آدم آهنگ را بعد از دانلود گوش می‌دهد.
کتاب بهترین هدیه است اما بهترترین نیست. چون ما وقتی گلدان بلوری و پارچ و استکان فرانسه هدیه می‌گیریم بانک هدیه در منزل درست می‌شود و می‌توانیم هر وقت مراسم تولد یا عیادت دیگری می‌رویم  یک هدیه از بانک هدیه برداریم ببریم (بردارند ببرند) ولی خوبیت ندارد آدم کتاب ببرد. کتاب را جایزه هم می‌شود داد. این سنت باعث تشویق بچه مردم به کتابخوانی می‌شود. مثلاً من خودم “حسنی ناقلا و الاغ بلا” را توی مدرسه جایزه گرفته‌ام که باعث تشویقم شده است.
جواب کتابخوانی یعنی چه ؟
کتابخوانی یعنی اینکه ببینیم ما چقدر کتابخوان هستیم. برای اینکه ببینیم ما چقدر کتابخوان هستیم باید ببینیم ما چه کتابخانه گنده‌ای داریم! کتابخانه من دو متر در یک و هفتاد است. چهار طبقه است. دو تا هم کمد در دار در پایینش دارد که کلیدش دست خودم است! رنگش هم قهوه‌ای سوخته است.
اما بغلهایش رنگ ندارد و وروجک آن قسمت را خط خطی کرده. اما این دلیل نمی‌شود که کتابخانه من گنده نیست. من یک مقدار کتاب هم چپانده‌ام توی جعبه موز و تی‌تاب و توی پستو چیده‌ام روی هم. فلذا پستو هم کتابخانه من حساب می‌شود.
آدم باید کتابخانه‌اش گنده باشد و از چوب گردو باشد. مثلاً علما کتابخانه‌شان خیلی گنده است و از چوب گردو است! اما من یک عکس از علامه طباطبائی (ره) دارم که کتابهایش را کنج دیوار چیده روی هم.
پس ما باید فرهنگ کتابخوانی را رواج بدهیم!
ما باید در مسابقه کتابخوانی شرکت کنیم ولی نباید پاسخنامه مسابقه را به تعداد افراد خانواده بگیریم و ببریم توی مسجد از روی دست یکی پر کنیم.
همینطور ما باید کتاب امانت بگیریم اما عکس‌هایش را نباید با کاتر در بیاوریم.
ما باید خیلی کتابخانه برویم (تذکر: عزیز من! روی میز کتابخانه که برای تمرین چشم و ابرو کشیدن نیست).
ما برای ترویج کتابخوانی، در طول سال باید نمایشگاه کتاب داشته باشیم. در نمایشگاه کتاب ما باید چشمهایمان را درویش کنیم.

[ پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:کتاب-کتابخانه عطاملک جوینی,blog,tums,ac,ir,

] [ 21:44 ] [ ،سعید فیضی، ]

[ ]

صفحه قبل 1 صفحه بعد